به حرمت همین یگانگی امید و فریاد
یکسال دیگر را هم تجربه کرده ام
.
به هرچه شک داشته باشم اما این را خوب میدانم که از فردا تا سالها بعد هرکه از بیست و یک سالگی بپرسد من مرور اتفاق های زیادی را در سرم خواهم دید
اتفاقاتی که زیباترینشان قدم گذاشتن در راهی ست که همیشه آرزو کردم من را به آن نام بخوانند و به آن نام بشناسند و بدترینشان. بگذریم!
من امسال خاطره ساختن از آرزوهایم را تجربه کردم
امسال از ته دل خندیدم و از اعماق وجودم گریستم
امسال فهمیدم که مرگ میتواند چه بلایی سر خاطره ها بیاورد
و فهمیدم یک سال و یک روز که سهل است یک ساعت و یک اتفاق کافیست که باور کنی دیگر مثل روزهای قبلت نخواهی بود
من امسال درد به استخوان رسیده را چشیدم و درد بی درمان را معنی کردم
بیست یک سالگی من تنها یک سال ساده نیست بلکه پر اتفاق ترین سال این زندگی جوان است
سالی که کودکی و بلوغ را فهمیده بیست و یک ساله شده و این اواخر بحران چهل سالگی را هم تجربه کرده است
من امسال از فارغ التحصیل شدن تا تجربه ی سفری که هیچ خیال نمیکردم به این نزدیکی باشد
از تشویق شدن برای رویایم تا تحقیر شدن برای آرزو
از رفاقت و پناه خالق تا تزل آدم ها و تیغ کشیدن به ریشه بنیان را تجربه کرده ام
تو بگو نقطه پایان را به بیست و یک سالگی داده ام
من میگویم برمن چیزهایی گذشت که مثل قبل شدن را به سخره می گیرد.
بیست و دو سالگی جان سلام
روزهای خوشت بیشتر باد.
.
.
پ.ن دلی: با اینکه حرف تقارن عزاست اما من این نام رو هیچ جوره چیزی جز فال نیک نمیدونم. به توسل وجودت
درباره این سایت